Web Analytics Made Easy - Statcounter

۱- دل تان می خواهد دائماً پیشش باشید و وقتی هم که کنارش هستید هول و دستپاچه می شوید ۲- دائماً در فکرش هستید و فکر او هیجان زده تان می کند ۳- رابطه ی بسیار راحتی دارید و در آن احساس امنیت می کنید ۴- به آدم های دیگری که در زندگش اش هستند کمی حسادت می کنید ۵- دل تان می خواهد خانواده و دوستان تان با او آشنا شوند ۶- با او احساس همدردی و همدلی می کنید ۷- هر چه می گذرد مهر و محبت تان نسبت به او بیشتر می شود ۸- برنامه های بزرگی برای آینده دارید وقتی که هوس است، نه عشق واقعی

​به گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از تابناک، وقتی عاشق می شویم سطح دوپامین بدن مان آنقدر بالا می رود که کمابیش حسی شبیه به یک تجربه ی معنوی پیدا می کنیم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

به خصوص زمانی که این علاقه متقابل باشد؛ احساس می کنیم روی ابرها هستیم و دست هیچ کس به ما نمی رسد. با این حال، گاهی ممکن است این حس صرفاً یک هوس یا دلباختگی باشد که منجر به عشق نشود و بعداً از میان برود. آگاهی از تفاوت های میان این دو حس جلوی دلشکستگی شما و طرف مقابل تان را می گیرد.اگر این نشانه ها را دارید، یعنی واقعاً عاشق هستید.

۱- دل تان می خواهد دائماً پیشش باشید و وقتی هم که کنارش هستید هول و دستپاچه می شوید

دل تان می خواهد همیشه کنارش باشید و تا زمانی هم که پیش هم باشید برایتان فرقی نمی کند در آن مدت چه کاری انجام دهید. به او زنگ می زنید و پیام می دهید و در مجموع، سعی می کنید راهی پیدا کنید که تا جایی که بشود نزدیکش باشید. حتی بعد از گذراندن چندین ساعت با یکدیگر، باز هم ممکن است احساس کنید وقتی که با او گذراندید برایتان کافی نبوده. و برایتان مهم نیست که در مدتی که پیش هم هستید بداخلاق یا بی حوصله باشد، چون توانسته اید این فرصت را پیدا کنید که نزدیکش باشید.به علاوه، هر بار که او را می بینید، هول و دستپاچه می شوید و ضربان قلب تان بالا می رود. اگر هنوز به او نگفته اید که به او علاقه دارید، دل در دل تان نیست که بدانید او چه احساسی به شما دارد. فکر آینده و اینکه آیا رابطه ی شما به سرانجام خواهد رسید هم نگران تان می کند. این یک معما است که راه حلش را نمی دانید و باعث نگرانی مداوم تان می شود.

۲- دائماً در فکرش هستید و فکر او هیجان زده تان می کند

سر کار یا زمانی که در خانه تنها یا بیرون پیش دوستان تان هستید، فکرتان دائماً پیش او و خاطرات مشترک تان می رود. دائماً به عکس های مشترک تان نگاه می کنید و نمی توانید از صحبت درباره ی او با دوستان نزدیک و خانواده تان دست بکشید. او اولین چیزی است که به ذهن تان می آید و اگر روز بدی داشته، دل تان می خواهد که پیشش باشید و با هر کاری که از دست تان برمی آید به او کمک کنید. به علاوه، فکر می کنید که چقدر عالی می شود که دایره ی نزدیکان تان با او آشنا شوند.همه چیز تازه و مهیج به نظر می رسد و دل تان می خواهد باهم یک کاری انجام دهید، حتی اگر میلیون ها بار قبل از آن انجام داده باشید. حتی ممکن است کاری را انجام دهید که او دوست دارد اما خودتان از آن بیزارید، فقط برای اینکه دل تان می خواهد باهم وقت بگذرانید. این علاقه ای که نسبت به او دارید چیزهایی که قبلاً برایتان خسته کننده بوده را حالا مهیج و جالب می کند.

۳- رابطه ی بسیار راحتی دارید و در آن احساس امنیت می کنید

وقتی می گوییم رابطه ای راحت است، منظور این است که پیدا کردن وقت برای همدیگر برایتان دشوار نیست حتی اگر زمان زیادی نداشته باشید هم بالاخره برای همدیگر وقت پیدا می کنید، تنها برای اینکه دل تان می خواهد او را ببینید. و حتی وقت هایی که باهم اختلاف نظر دارید یا دعوایتان می شود، راهی برای حل و فصل آن ها پیدا می کنید، چون رابطه تان بر غرورتان ارجحیت دارد. مهم نیست بازنده ی دعوا باشید یا برنده ی آن، چون تنها چیزی که می خواهید این است که با او باشید.علاوه بر این ها، در کنار او احساس امنیت می کنید و می توانید با همه ی وجود به او اعتماد کنید. احتمالاً با دیدنش اعصاب تان آرام می گیرد، حتی اگر بدترین روز کاری را پشت سر گذاشته باشید. احساس می کنید کی توانید بخش های آسیب پذبر وجودتان را با او در میان بگذارید، چون مطمئن هستید که شما را نخواهد رنجاند.

۴- به آدم های دیگری که در زندگش اش هستند کمی حسادت می کنید

این طبیعی است که وقتی کس دیگری را دور و بر عشق خود ببینید کمی احساس حسادت کنید و ماهیت رابطه ی آن ها برایتان سؤال شود. اشکالی هم ندارد اگر از او بپرسید که این افراد که هستند و چه سابقه ای دارند. ممکن است شخص بسیار مهمی برای عشق تان باشند یا شاید هم صرفاً یک آشنا. به همه ی اطرافیان او نباید به چشم یک تهدید نگاه کرد.با این حال، اگر حسادت تان از حد عادی و طبیعی فراتر رفت و شروع به جاسوسی از تلفن همراهش یا تعقیب کردنش کردید، باید نگران شوید. این رفتار بسیار سمی است و می توانید مشکلات بزرگی در رابطه تان به بار آورد. شما نمی توانید بدانید که شریک عاطفی تان هر لحظه از روز کجا است. هر دوی شما زندگی خودتان را خارج از این رابطه دارید.

۵- دل تان می خواهد خانواده و دوستان تان با او آشنا شوند

اگر رابطه تان واقعی و بالغانه باشد، بسیار طبیعی است که دل تان بخواهد عشق زندگی تان با خانواده و دوستان تان آشنا شود. همه چیز برای شما به قدری مهیج است که دل تان می خواهد این بخش از زندگی تان را با کسانی که همیشه در کنار شما بوده اند، در میان بگذارید. به علاوه، نظر آن ها هم برای شما مهم است و دل تان می خواهد آن ها هم عشق تان را دوست داشته باشند.

۶- با او احساس همدردی و همدلی می کنید

اگر عشقی واقعی میان شما و شریک عاطفی تان برقرار باشد، در غم و شادی او شریک هستید. حتی اگر خودتان در همان حال نباشید، وقتی اتفاقی خوبی برای او بیافتد هیجان زده می شوید. این سطح از صمیمیت و ارتباط عاطفی را عشق خالص می تواند ایجاد کند. وقت هایی که بیمار است، دل تان می خواهد تا جایی که بشود پیشش باشید و کمک کنید تا هر چه زودتر خوب شود.

۷- هر چه می گذرد مهر و محبت تان نسبت به او بیشتر می شود

محبت طبیعی ترین احساس میان ۲ فردی است که خواهان و علاقمند به یکدیگر هستند. چه در خانه باشید و چه در مکانی عمومی، این محبت را ابراز می کنید.دل تان می خواهد او را لمس کنید. این می تواند به سادگی گرفتن دست های او، یا بازی با موهایش یا نوازش گونه هایش باشد. اگر بعد از مدتی متوجه شدید که دیگر دل تان نمی خواهد هیچ کدام این کارها را انجام دهید، احتمالاً احساس تان یک هیجان زودگذر بوده، نه عشقی واقعی.

۸- برنامه های بزرگی برای آینده دارید

اگر عشق زندگی تان همیشه در برنامه های زندگی تان جای خودش را دارد، علاقه ی شما به او واقعی است. دل تان می خواهد در بیشتر کارهایی که قصد انجامش را دارید او هم حضور داشته باشد. دل تان می خواهد در دورهمی های خانوادگی تان پیش تان باشد، باهم به سفر بروید و هر دو برای کار به یک شهر بروید. دیگر نمی توانید برای هر چیزی به سرعت تصمیم بگیرید چون ممکن است در آینده به رابطه تان لطمه بزند.

وقتی که هوس است، نه عشق واقعی

احساس تان بیشتر فیزیکی است تا عاطفی: درست است که داشتن کشش فیزیکی به شریک عاطفی خود مهم است، اما اگر فقط همین باشد، دیگر عشق واقعی نیست. بالاخره یک روز می رسد که همه ی آن کشش از میان می رود و چیز عمیق تری وجود ندارد که شما را پیش هم نگه دارد.

تحمل هیچ عیب و نقصی را ندارید: وقتی یک تصویر ایده آل از کسی که با او هستید برای خود می سازید، با معلوم شدن هر عیب و نقصی جا می زنید. شما قدرت پذیرش این موضوع را ندارید که او شخص کاملی نیست و باید با عیب و نقص های او پیش بروید، همان کاری که او باید با عیب و نقص های شما کند.همه چیز خیلی سریع پیش می رود: در بسیاری از موارد، مدتی طول می کشد تا عشق واقعی بروز یابد، اما وقتی پای هوس در میان باشد، سرعت همه چیز بسیار بالا به نظر می رسد.حرف زیادی برای گفتن به همدیگر ندارید: جدا از جنبه ی فیزیکی رابطه تان، هیچ چیز دیگری نیست که شما را به هم نزدیک تر کند.به جای حل مشکلات سعی می کنید فراموش شان کنید: به جای اینکه به دل مشکلات تان بزنید، سعی می کنید آن ها را نادیده بگیرید و از آن ها بگذرید.علاقه تان به سرعت در حال کمرنگ شدن است: وقتی آن هیجان اولیه از میان برود، متوجه می شوید که هیچ احساس واقعی ای در کار نبوده و تنها بخش فیزیکی رابطه تان برایتان جذابیت داشته.بیشتر اوقات روزها از هم بی خبرید: وقتی حرف زیادی برای گفتن به همدیگر نداشته باشید، نیازی هم به خبر گرفتن از یکدیگر نمی بینید. به علاوه، دل تان نمی خواهد که درگیری های روزمره تان را باهم در میان بگذارید چون رابطه ی شما چیزی جز یک هوس نیست.

منبع: تابناک

منبع: اقتصاد آنلاین

کلیدواژه: روانشانسی اخبار عمومی دوستان تان انجام دهید زندگی تان رابطه تان عشق واقعی دل تان همه چیز رابطه ی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.eghtesadonline.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «اقتصاد آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۳۷۲۰۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آیا انسان واقعا «اختیار» دارد؟ اسپینوزا پاسخ می‌دهد

باروخ اسپینوزای فیلسوف، مفهومی قابل‌تامل از آزادی و اختیار را ارائه کرده که فهم شهودی ما از این موضوع را به چالش می‌کشد. به عقیده او، در حالی که فقط خداوند دارای آزادی و اختیار مطلق است، انسان‌ها تنها به طور نسبی مختار هستند.

به گزارش فرادید، اسپینوزا می‌گوید آزادی واقعی با تصدیقِ ضروری بودن رویدادها و موقعیت ما در زنجیرۀ علّی طبیعت به دست می‌آید. او ادعا می‌کند با پذیرش این دیدگاه ما می‌توانیم بر احساسات خود کنترل داشته باشیم. به عبارت خیلی ساده‌تر اسپینوزا می‌گوید اختیار انسان به این معناست که بپذیرد مجبور است.

اسپینوزا: کمک به دیگران برای دیدن

پرتره باروخ اسپینوزا، ۱۶۶۵

باروخ اسپینوزا روز ۲۴ نوامبر ۱۶۳۲ در آمستردام به دنیا آمد. او در یک جامعه یهودی بزرگ شد اما در جوانی تحت تأثیر طیف وسیعی از سنت‌های فلسفی از جمله آثار دکارت قرار گرفت. سرانجام، رشد ایده‌های خود او، منبعی برای بحث و جدل در جامعۀ یهودی و نهایتا منجر به تکفیر او توسط کنیسه آمستردام در سال ۱۶۵۶ شد. 

حتی در مقطعی، یک یهودی متعصب سعی کرد او را ترور کند. ژیل دلوز می‌گوید: «گاهی اوقات اتفاق می‌افتد که یک فیلسوف محاکمه شود، اما به ندرت با تکفیر و سوءقصد به جانش در ابتدای کار مواجه می‌شود» (۱۹۸۸، ص ۶). 

اسپینوزا برای ساخت ابزار نوری لنز می‌تراشید و این کار منبع اصلی درآمد او شد. او با وسایل کمی زندگی می‌کرد و تنها تجملِ زندگی او کتاب بود. او حتی کمک‌های مالی دوستان ثروتمند خود را رد می‌کرد. 

اسپینوزا از تراشیدن لنزها از نظر عملی و استعاری راضی بود. او علاقه داشت واقعیت را با دقت بیشتری ببیند و به دیگران کمک کند بهتر ببینند. او خواستار آزادانه اندیشیدن بود. او در مقطعی نپذیرفت در هایدلبرگ سخنرانی کند، چون می‌ترسید آزادی فکرش را محدود کند. همانطور که دلوز اشاره می‌کند، او نمی‌خواست به کسی فرمان دهد یا حتی او را متقاعد کند، بلکه فقط می‌خواست شیشه را شکل دهد یا عدسی را برای این دید آزاد الهام‌گرفته جلا دهد (۱۹۸۸، ص ۱۴). حالا می‌توانیم با یک ایده ساده اما جذاب شروع کنیم: مفهوم او از آزادی به «واضح دیدن» مربوط می‌شود. 

مبانی متافیزیکی اسپینوزا

پرتره رنه دکارت اثر فرانس هالس، ۱۶۴۹-۱۷۰۰

پیش از پرداختن به مفهوم آزادی یا اختیار، لازم است خیلی خلاصه تفسیر متافیزیکی اسپینوزا از جهان را که در کتاب «اخلاق» او بیان شده، ترسیم کنیم. سه مفهوم مورد نیاز است: جوهر، صفات و حالات. 

جوهر به یک موجود قائم به ذات و مستقل اشاره دارد که جز خود مستلزم چیز دیگری برای وجودش نیست. جوهر ذات زیربنایی هر چیزیست و بنابراین نامتناهی و ابدی است. اسپینوزا از این امر به عنوان خدا یا طبیعت یاد خواهد کرد و آن را به اصطلاح لاتین causa sui می‌نامد. 

صفات، کیفیات جوهر هستند. صفات در واقع حالات گوناگون جوهر هستند که تعدادشان هم نامتناهی است. اما از نظر اسپینوزا انسان‌ها تنها دو مورد از این صفات را می‌شناسند: فکر و امتداد. علاقه‌مندان به دکارت ممکن است Res cogitans (اندیشه) و Res extensa (امتداد) او را به یاد بیاورند.

اما برخلاف آنچه در فلسفۀ دکارت گفته می‌شد، برای اسپینوزا این دو صت از هم منفک نیستند بلکه در حقیقت حالات گوناگون یک جوهر (یعنی خدا) هستند؛ بنابراین، اسپینوزا نیازی به این نداشت که خودش را برای تعیین شیوۀ ارتباط نفس و بدن به زحمت بیاندازد. زیرا از نظر او نفس و بدن در واقع دو صفت یک جوهر یا دو روی یک سکه هستند.

در نهایت، حالات روش‌های خاص و متناهی هستند که در آن‌ها، جوهر خودش را بیان می‌کند. حالات مانند امواج بی‌شمار یک اقیانوس هستند. یک درخت، یک انسان، یک ساختمان و یک صندلی، همگی حالات جوهر هستند. 

به دنبال این ایده‌ها، حالات همیشه با حالات دیگر در ارتباط هستند، آن‌ها به هم وابسته هستند، به این دلیل که، طبق تعریف، جوهر به یک موجود قائم به ذات اشاره دارد. اما من و شما وجود را انتخاب نکردیم. ما پیامد علل خارج از خودمان هستیم. ما برای زیستن به دیگر چیزها وابسته هستیم. اسپینوزا استدلال می‌کند که بنابراین «آزادی اراده» یا همان اختیار در حقیقت یک توهم است.

گاهی اوقات، ما تصور می‌کنیم میل مثلاً خوردن کیک شکلاتی، محصول اراده ماست. اما در واقع، این به سادگی به این معناست که ما عللی را نادیده می‌گیریم (که ما را به حالات دیگر مرتبط می‌کند) که منجر به آن میل می‌شود؛ عللی مانند انگیزه‌های بیولوژیکی یا تبلیغاتی؛ به گفته اسپینوزا «نوزاد بر این باور است که با اراده آزاد خودش شیر می‌خورد». توهم اراده آزاد به ناتوانی در این درک مربوط است که ما حالات جوهر خدایی هستیم. 

برخی تصور اسپینوزا از خدا را مرتبط با پانتئیسم (همه خدایی) تفسیر کرده‌اند. در فلسفۀ اسپینوزا خداوند فراتر از واقعیت (یک موجود متعالی) نیست بلکه همۀ واقعیت است؛ خدا جهان هستی است. 

آزادی مطلق خداوند

تعریف آزادی در بخش اول کتاب «اخلاق» بسیار جالب است. اسپینوزا می‌نویسد: «آن چیز آزاد نامیده می‌شود که صرفاً به اقتضای ماهیت خودش وجود داشته باشد، و کنش‌هایش به خودی خود تعیین شود» این تعریف در حال حاضر با توصیف مشترک و شهودی ما از آزادی در تضاد است. 

برای نمونه، فرد می‌تواند آزادی را قدرت انجام کاری بدون متوقف شدن یا زندانی و برده نبودن تعریف کند. در مقابل، آزادی برای اسپینوزا مربوط به «متکی بودن به خود» است. این تنها معنای آزادی از نظر اوست.

اگر این درست باشد، پس خدا تنها موجودی است که می‌تواند آزاد باشد زیرا او تنها موجودی است که برای وجود داشتن به هیچ چیز جز خودش متکی نیست. متیو کیسنِر فیلسوف این را «آزادی مطلق» می‌نامد. اگرچه انسان‌ها هرگز نمی‌توانند به آزادی مطلق دست یابند، اما می‌توانند آزادی نسبی یا «درجاتی از آزادی» را مدنظر قرار دهند. 

اما در اینجا نیز این ایده باز به خوداتکایی مرتبط است. کیسنر توضیح می‌دهد: «اگر به خاطر حرف‌های یک فروشنده انتخاب کنم که یک خودروی جدید را بخرم، میتوان گفت نسبت به زمانی که این انتخاب نتیجه ترجیحات و استدلال‌های خودم باشد، از خوداتکایی و بنابراین آزادی و اختیار کمتری برخوردارم». 

استدلال به سوی آزادی نسبی

استدلال می‌تواند به افزایش آزادی نسبی فرد کمک کند. درک خطوط علیت، (نحوه ارتباط و اثرگذاری حالات بر یکدیگر) می‌تواند به درک آنچه بر ما اثر می‌گذارد و نیروهای خارجی که پیوسته به ما شکل می‌دهند کمک کند. وضوح داشتن در مورد آن ارتباطات علّی به معنای داشتن ایده‌های کافی در مورد واقعیت است. 

بنابراین، اگرچه انسان‌ها از نظر متافیزیکی آزاد نیستند، اما می‌توانند با درک چرایی چیزها به آن شکل که هستند، به آزادی نسبی دست یابند. در این مفهوم دوم، ما می‌توانیم به گونه‌ای آزاد باشیم که قدرت ما را برای فعال بودن افزایش دهد. به گفته گیتنز: «هرقدر خدا را بیشتر درک کنیم (…) بیشتر درک می‌کنیم که بخشی از او هستیم و چنین درکی به ما کمک می‌کند از آسیب دوری کنیم و آنچه را دنبال کنیم که برای ما خوب است». 

از این دید، اسپینوزا شبیه رواقیون است. او متقاعد شده که پذیرش ضرورت راه آزادی و فضیلت است.

آزادی به عنوان تسلط بر احساسات

خودنگاره (مرد ناامید)، گوستاو کوربه، ۱۸۴۳–۱۸۴۵

اسپینوزا تعریف دیگری از آزادی و اختیار هم دارد: تسلط بر احساسات

ما از طریق آگاهی و عقل می‌توانیم علایق‌مان را درک کنیم. وقتی احساسات‌مان را درک کنیم، دیگر اسیر آن‌ها نمی‌شویم. برای نمونه، افراد مبتلا به اعتیاد آزاد نیستند چون اعتیاد آن‌ها سبب ایجاد احساسات و اعمالی می‌شود که مخالف عقل است. 

اسپینوزا به عنوان یک خردگرا به تسلط بر احساسات از طریق درک عقلانی معتقد بود. با به دست آوردن بینش در مورد علل و مکانیسم‌های احساسات خود، می‌توانیم دلیل پدیدار شدن احساسات و اثرگذاری‌شان را بر اعمال‌مان را درک کنیم. در مورد این مفهوم آزادی به خودآگاهی مربوط میشود. در مورد اعتیاد، می‌تواند به شناسایی منابع اعتیاد کمک کند، مثلاً فقدان معنا، احساس تنهایی و یک بُعد فیزیولوژیکی مرتبط با پرهیز. 

در مجموع، فرد از راه عقل، میتواند ایده‌های مناسبی در مورد نیروهای علّی بیرونی شکل دهد که او را به کاهش انگیزه، قدرت و در نهایت یک زندگی غم‌انگیز سوق می‌دهد. در مقابل، آزادی راه برخورداری از یک زندگی شاد را محکم می‌کند. نبود آزادی اسارت است. اسپینوزا می‌نویسد: «وقتی انسان طعمه عواطف خود شود، ارباب خودش نیست، بلکه تحت سلطه بخت قرار می‌گیرد.» 

نکته ظریفی را باید افزود: تسلط بر احساسات شامل سرکوب یا حذف احساسات نمیشود، بلکه منظور هدایت آن‌ها از طریق عقل است. شاید به دلیل همین واقعیت است که این مفهوم آزادی درمانگر است و همانطور که کیسنر خاطرنشان میکند، به این معنا نیز هست که اسارت «فی نفسه اسارت عواطف نیست، بلکه اسارت هدایت شدن توسط احساسات غیرمنطقی است». 

نتیجه‌گیری نهایی

هنگام صحبت درباره زندگی اسپینوزا، بر اشتغال او به تراشیدن عدسی‌ها به‌عنوان روشی استعاری برای خلاصه کردن هدفش از دیدن واضح‌تر تأکید کردیم. اکنون، می‌توانیم این نکته را بیفزاییم که توانایی استدلال (بدست آوردن ایده‌های کافی در مورد پیوندهای علّی خود) می‌تواند نمایانگر لنزها باشد.

تنها در این صورت است که می‌توانیم ببینیم که آزادی انجام آنچه که می‌خواهیم (توهم آزادی اراده) نیست، بلکه درک جایگاه خود در خطوط و سطوح هستی است. فهمیدن یعنی آزاد بودن. 

البته، این ادعا که ما مفهوم اسپینوزا از اختیار و آزادی را در اینجا روشن کرده‌ایم، گستاخانه خواهد بود. غنا و پیچیدگی کار او همچنان افراد کنجکاو را مجذوب خود می‌کند. این مقاله بیش از این که یک مرور کلی باشد، تشویقی برای آشنایی با اسپینوزا است. شاید به همین دلیل، هگل در «سخنرانی‌های خود درباره تاریخ فلسفه» نوشت: «شما یا اسپینوزایی هستید یا اصلاً فیلسوف نیستید».

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • مهمترین علائم سگی که مبتلا به هاری است؛ مراقب باشید گازتان نگیرند! |‌ این حیوانات منتقل کننده هاری هستند | ویدئو
  • ورزش واقعا باعث رشد قد می‌شود؟
  • زندگی سخت است آیا فلسفه می‌تواند کمک کند؟
  • نشانه‌های آمادگی برای ازدواج در دختران
  • تو زیبایی
  • کلوپ: از هواداران لیورپول عذرخواهی می‌کنم
  • آیا انسان واقعا «اختیار» دارد؟ اسپینوزا پاسخ می‌دهد
  • عمو کاووس نون خ چگونه بازیگر شد؟!
  • شوخی داریم، بی‌احترامی نه!
  • ۸ نشانه ظریف که نشان می‌دهد دوست‌تان پشت سر شما صحبت می‌کند!